نازکتر از گل :
تغییر ساختار
شگفتا که تبِ تغییرِ ساختار پس از خصوصی سازی ، سر تا سر سازمان و همه ی گوشه و کنار و زمین و زمان آن و همه ی ذهن و زبان کوچک و بزرگ و خرد و کلان و عارف و عامی و عالی و دانی و همه و همه را ، چون شبکه ای بهم پیوسته مانند شبکه ی لانه زنبوری فرا گرفته بود که عیب و ایرادی هرگز به خاطر خطیر کسی خطور نمی کرد و همه چشم به راه اجلال نزول کاروان پر طمطراق امامزاده ساختار ، ثانیه شماری می کردند.
تک تک مدیران هم – برای آن که اختاپوسِ تغییر ساختار ، دفعتاً بغتتاً ، بر وجود کارکنان شریف و کارگران نحیف سازمان ، مستولی نشود و آنان را به سکته های خفیف و شدید و غلیظ و رقیق مبتلا نکند ، گام به گام تمرین تغییر ساختار می کردند و رئیسان برکنار گذاشته شدنی آینده را ، آرام آرام به اعتزال و احتضار و اضطرار آتی عادت می دادند ، که مبادا « از آن سموم که برطرف بوستان گذرد » ، « رنگ گل و بوی نسترنی » 1باقی نماند.
القصه ، مدیر گرانمایه ی ارتباط گستر ، که برای حضور در اجلاس سران مختار دیوان و دیوان سالاران پردین و ایمان ، به شدتِ برق و باد ، گام بر می داشت ، ناگهان صدای زنگ گوشی تلفن همراهش به صدا در آمد و رییس دفتر مشاور ارشد مدیر دیوان سالار ، خواست که :
« دستور دهید کارت فیزیک مشاور ارشد دیوان سالار ، تا یک ساعت دیگر چاپ شود ؛ تا مشاور محترم در جلسه ی سران ، بتواند کارت فیزیک خود را بین حاضران در مجلس و ناظران در محفل ، بی دریغ توضیح فرماید. »
مدیر ارتباط گستر استفسار فرمود که : منظورتان « کارت ویزیت » است ؟ و منظور دیگرتان « توزیع فرمایید » است ؟ گفت : « نمی دانم ، فیزیکه ، ویزیکه ، ویزیته ؟ هر چی هست دستور بدهید چاپ کنند. »
مدیر ارتباط گستر ، یک لحظه، دو * دو تا چهارتا و سه * سه تا ، 9 تا کرد و به این نتیجه رسید که اگر بخواهد به رییس اداره ی انتشارات زنگ بزند و او به دستیارش و دومی به سومی و سومی به آقای فرزاد الباسمه 2 ، سفارش طراحی و چاپ و باسمه کردن کارت ویزیت را بدهد ،زمان حیف و میل می شود و کارت به اجلاس سران مختار دیوان سالار ِارتباط گستر ، نمی رسد .
مدیر ارتباط گستر ، راه میان بُر رفت و مستقیم به آقای فرزاد الباسمه زنگ زد . ایشان پس از بهانه های متعدد ، آخر الامر گفت : فایل مطالب را دستور بدهید برای من ایمیل کنند تا بروم دفتر و از رایانه بگیرم ، که البته تا عصر زودتر آماده نمی شود .
مدیریت فرمودند : « خودت زنگ بزن ؛ نمی دانم هر کاری می کنی ، بکن . به خانم بلبل السلطنه زنگ بزن » و تلفن را قطع کرد. این تحکمِ مدیر ارتباط گستر، آقای فرزاد الباسمه را ترساند . ناچار با خانم بلبل السلطنه تماس گرفت و بلبل هم به خانم چابک السلطنه - که نسبت به او ارشد بود - گفت . خانم چابک السلطنه دوید و به سراغ آقای چراغ الدوله ، همان ریاست اداره ی انتشارات و چاپ و گرافیک رفت . ایشان هم به میان بُر رفتن های مدیر ارتباط گستر ، کم کم خو گرفته بود و چون می دانست که آقای فرزاد الباسمه ، بهانه جو است ، بلافاصله به آقای سید العلما ، مدیر شرکت دیگر که طراحی و چاپ و گرافیک و صحافی و برش و لمینت و همه و همه چیز دارد . زنگ زد و گفت : آقای سید العلما ، یک کاری می خواهم که ظرف یک ساعت انجام دهی . گفت : شما دستور بدهید و بگویید ده دقیقه . »
به هر حال نوشته های کارت را خانم چابک السلطنه ، آماده کرد و تصویر کارت پیشینِ مصوّب ، اسکن شد و هر دو به آقای سید العلما ایمیل گردید و پس از یک ساعت و یک دقیقه و یک ثانیه کار آماده شد و با پیک تیزپای هخامنشی به دست آقای چراغ الدوله رسید و از آن جا به دفتر آقای مشاور ارشد مدیر دیوان سالار فراز آمد و مدیر ارتباط گستر خرسند شد .... و به افتخار رئیس اداره ی انتشارات و اعوان و انصار دوگانه اش یک کامیون زعفران اصل قائنات از مشهد مقدس – که برای سمینار رفته بود - بارنامه کرد به سوی دارالخلافه ی طهران و خود با هواپیمای چهار موتوره به سوی پایتخت سلطان صاحبقران رهسپار گردید. قصه ی ما بسر رسید ، کلاغ نیوز به وِب سایتش نرسید. باقی بقایتان : نازک بین - یوم بیست و یکم رجب المرجّب سنه ی یکهزار و چهار صدو سی و سه قمری
.......................................................................................................................
1 ) از این سَموم که بر طرف بوستان بگذشت – عجب که رنگ گلی ماند و بوی نسترنی ( حافظ )
2 ) یکی از روشهای معمول ایجاد نقش بر روی سفال است که با استفاده از مهر انجام می گیرد . چاپ, طبع, چاپ روی, پارچه, عکس چاپ شده ؛ کار های باسمه ای ، کنایه از کار های قالبی و قلّابی و بزن بروی است .